روز موعود

ساخت وبلاگ
اولین ملاقات توی فضای مجازی تلگرام اون روز توی ماشین حالش زیاد خوب نبود نگرانش بودم وقتی رفتم خومه کارامو که کردم بهش پیام دادم و جویای احوالاتش شدممتوجه شدم حالش تو راه بد شده و سرگینجه و اینا داشته بدجور نگرانش بودم اما نمیتونستممم کاری براش بکنم ی روز موعود...ادامه مطلب
ما را در سایت روز موعود دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : barekatordibehesht بازدید : 37 تاريخ : شنبه 29 مهر 1396 ساعت: 9:08

خیلی وقت بود از همه چیز بریده و از  خدا و خودم شاکی که چرا منم نمیتونم روابطی که دیگران دارن رو داشته باشم،دیگه این اخریا واقعا داغون شده بودم نمیدونم کار خدا بود یا ....هر چی بود اون روز انگار یه جوری نمیخواست من از داشنگاه خارج بشم خیلی سخته بودم خیلی هم حوصله موندن نداشتم برا کلاسای بعد از ظهر سریع داشتم خدافظی میکردم که با اسرار دو تا از دوستام مواجه شدم که حالا یکم دیگه بمون و بریم یکم تخته ب روز موعود...ادامه مطلب
ما را در سایت روز موعود دنبال می کنید

برچسب : مقدمه, نویسنده : barekatordibehesht بازدید : 47 تاريخ : پنجشنبه 6 مهر 1396 ساعت: 2:46

درخواست پشیمانی=برداشتن درخواستامتحان کن = درخواست دوباره رد شد بعد از گذشت تقریبا یک هفته درخواست = دعا برای قبول کردنش بلاخره قبول کرد یکم لایک عصر بودو در حال درست کردن به قول خودش عشق،چند تا استوری از مراحل کار باید شانسمو امتحان میکردم هر چند در نا امیدی کامل بودم اما خب تصمیمو گرفتم استوریشو ریپلای کردم و منتظر موندم اره جواب داد و یکم حرف و همه تلاشم این بود که ادامه حرف توی این فضای کثیف ن روز موعود...ادامه مطلب
ما را در سایت روز موعود دنبال می کنید

برچسب : اینستاگرام, نویسنده : barekatordibehesht بازدید : 55 تاريخ : پنجشنبه 6 مهر 1396 ساعت: 2:46

تقریبا نزدیکای ظهر ادینه بود با استرس و تنش دوباره سعی کردم بهش پیام بدم و باهاش ارتباط بگیرم و سعی کنم ببینمش خیلی تلاش کرد بفهمه چیکارش دارم اما هر جوری بود پیچوندم تا تحریکش کنم بیاد تا ببینمش بالاخره موفق شدمعصر جمعه ساعت تقریبا نزدیک به 6 قرار خیابان کارگر اره رفتم برای دیدنش قلبم وحشتناک میزد نمیخواستم از دستش بدم نمیدونم چرا اما نمیخواستم سوار ماشینش شدم دیگه نفهمیدم چی شد و چی گفتم و چی شن روز موعود...ادامه مطلب
ما را در سایت روز موعود دنبال می کنید

برچسب : اولین,دیدار, نویسنده : barekatordibehesht بازدید : 45 تاريخ : پنجشنبه 6 مهر 1396 ساعت: 2:46

یکشنبه 3.2.96 بعد از هماهنگی و صحبت ها زیر پل کنار خونشون سوارش کردم و یکمی حرف تا یخمون باز بشهچایی خونه هیچ وقت یادم نمیره اون روز چه جوری تا مرز سکته پیش رفتم وقتی حالش بد شد ساعت تقریبا 2 و خورده ای بود که حرکت کردیم تا چیزی که خواسته بود البته رو شوخی اما واقعا دلم میخواست هر چیزی که میخواد از همون اول حتی اگه قرار بود نشه براش محیا کنم بی چون و چرا رفتیم و دست گل میشو بهش دادم وقتی میخندید و روز موعود...ادامه مطلب
ما را در سایت روز موعود دنبال می کنید

برچسب : موعود, نویسنده : barekatordibehesht بازدید : 61 تاريخ : پنجشنبه 6 مهر 1396 ساعت: 2:46